اودافظ جی جی ... روزای سخت شیر نخوردن
امسال فقط 1 و2 فروردین رو به بابایی تعطیلی دادن که ما بریم عیددیدنی ...هرجا عیددیدنی رفتیم به مامانی می گفتن هنوز امیرعلی رو از شیر نگرفتی! وای چه بد... بسه دیگه چقد میخوره ... البته نوش جونت عزیزم که اینقده شیر خوردی... ولی یه دلهره ی عجیبی داشتم که نمی تونستم از شیر بگیرمت ... راستشو بخوای بلد نبودم... از هر کسی که بخوای می پرسیدم تا از تجربه ش استفاده کنم....همسایه مون خانم کاظمی میگفت که رفتی حرم یه سیب قرمز رو تبرک کن وبیا به امیرعلی بده ودیگه شیرش نده... خاله مینا خیلی منطقی ثمین جون رو از شیر گرفت ... ولی شما که منطقی نبودی.... شما قلدر هستی عزیزم.... چی بگم... که مامانی وقتی کسی رو به عنوان بزرگتر لازم داره .... متاسفانه کسی نیست وخو...
نویسنده :
مامان امیرعلی
16:29